#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_116

نریمان_لطفا این کارو نکنید صبرکنید من درو براتون باز کنم آقای زرگران ببینن توبیخم میکنن

آنیدا پوفی کشید و دستشو عقب کشید نریمان پیاده شد و درو برامون باز کرد اول آنیدا و پشت سرش من پیاده شدم نریمان درو بست آنیدا تشکر کرد اما من به سمتش برگشتمو لبخندی به روش زدم

_خیلی ممنون آقا نریمان

نریمان لبخند گرمی بهم تحویل دادو چشماش درخشید که باعث شد لبخند روی لبای منم غلیظ تر بشه دستی براش تکون دادم و به سمت آنیدا رفتم که چشم غره ای بهم رفت

آنیدا_لطفا یکم سنگین باش آتی اینجا فرق میکنه

_خب ازش تشکر کردم چیه مگه؟ولی خوشتیپ بودا

آنیدا_میدونم امشب منو سکته میدی تو

_خیلی خوبه امشب میشه گفت آزادم دیگه خبری از بادیگاردهای بابا نیست هرچند تو هم کم از بادیگارد نداری

باهم وارد عمارت شدیم و ناخواسته لبخندی روی لبام نشست وای چه قدر خونشون بزرگ و قشنگه ایول بابا اینا که مختلن من فکر میکردن الان زنو مردو از هم جدا میکنن ایـــــــول

_دخترا؟

به سمت صدای آشنای پشت سرم برگشتم با دیدن کیان که یه تیپ اسپرت خفن زده بود لبخندی روی لبام نشست کیان روبه روم ایستاد دستشو به سمتم آورد که باعث شد نگاه مرددی به آنیدا بندازم بعد باهاش دست بدم

کیان_خوش اومدید خیلی خوشحالم که اومدید وقتی شنیدم داداشم رانندرو دنبالتون فرستاده تمام مدت منتظر ورودتون بودم

آنیدا_بچه های شرکت هم اومدن؟

کیان_در جریان نیستم

آنیدا_منظورم دختر خالته

کیان_شاینا یا...

آنیدا سریع حرفشو قطع کردو گفت:

آنیدا_شاینا


romangram.com | @romangraam