#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_113

_صبر کن آنی

آنیدا_بهم گفتی باهاش حرف نمیزنم بهت گفتم سعی کن انقدر بهش نزدیک نشی اما...

_آنیدا به خدا برای من خیلی سخته باور کن خیلی دوسش دارم آدم میتونه از بابای خودش دل بکنه؟

آنیدا عصبی بهم نگاه کرد کمی صداش بالا رفتو داد زد:

آنیدا_من گفتم دل بکن؟گفتم سعی کن ازش فاصله بگیری

_بخدا سخته آنیدا نمیدونم چرا ازم همچین درخواستیو میکنی ولی بدون سعی خودمو میکنم به خدا من خیلی دوسش دارم آنی

آنیدا به آرومی بغلم کردو روی سرمو بوسید چشمامو روی هم بستم و با آرامش دستمو دورش حلقه کردم

آنیدا_باشه عزیزم فقط یادت باشه هرچی که بشه خودم همیشه مراقبتم آتیلا...همیشه

آروم سرمو بالا آوردم بهش نگاه کردم کمی لبامو برچیدم و با مظلومیت بهش نگاه کردم

_یه چیزیو ازم پنهون میکنی مگه نه؟

آنیدا_نه عزیزم

_چرا نذاشتی به بابا بگم که اون روز دزد اومده خونمون؟چرا خواستی پنهونش کنیم؟آنیدا بابا بفهمه یه ساعته نکشیده یارورو پیدا میکنه جلوی چشم خودمون آتیشش میزنه

آنیدا_حرفشم نزن همایون خان نباید چیزی بفهمه آتیلا بفهمم بویی برده هیچ وقت نمیبخشمت خودم پیداش میکنم تو نگران نباش این اتفاق دیگه نمیفته

باشه ای گفتمو هوفی کشیدم آنیدا یکهو هول کردو تند تند گفت:

آنیدا_راستی راننده زنگ زد گفت پایین منتظرم بدو بدبختو کاشتیم

سریع وارد اتاق شدم و پالتومو روی دوشم انداختم نگاه آخرو به خودم انداختم و همراهه آنیدا از خونه زدیم بیرون سوار آسانسور شدیم دوباره از توی آیینه به خودم نگاه کردم

_خدا کنه بهمون خوش بگذره چون دلم برای یه پارتی خفن لک زده

آنیدا_اینجا ایرانه آتی نکنه انتظار داری عین پارتی های لندن باشه؟


romangram.com | @romangraam