#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_110
از ماشین پیاده شدم ویهان هم همینطور هردو ماشینو دور زدیم و روبه روی هم ایستادیم هنوز اخماش تو هم بودو بهم نگاه نمیکرد
_یه چیزی بهت میگم یادت بمونه هیچ وقت آدمارو از روی ظاهرشون قضاوت نکن هیچ وقتم الکی کسیو متهم نکن
ویهان نگاهشو بالا آورد بهم نگاه کرد
ویهان_شب حرف میزنیم بهتره بری آماده بشی چند ساعت دیگه راننده دنبالت میاد
بعد از کنارم رد شدو سوار شد پوزخندی زدمو بیخیالش شدم بذار هرجور دلش میخواد راجبم فکر کنه اصلا برام مهم نیست هیچ زخمی خوب نمیشه یا جاش میمونه یا یادش اینم روش
✨آتیلا✨
_چــــــــــــــــــــی؟رقصیدی؟
آنیدا سری به نشونه تایید تکون داد و لباس بعدیو مقابل خودش گرفت و از توی آیینه به خودش نگاه کرد
_تو مگه قرار نشد دیگه نرقصی؟تو به آتا قول دادی
آنیدا_مجبور شدم
_کجای این داستان مجبور شدی آخه آنیدا؟آتا بفهمه هردومونو میکشه
آنیدا با حرص لباسشو که معلوم بود اینم به دلش ننشسته روی تخت پرت کردو به سمتم برگشت
آنیدا_بس کن آتیلا به آتا هیچ ربطی نداره
_چه طور ربط نداره دختر؟اون مگه رلت نیست؟مگه عشقت نیست؟مگه قرار نیست باهم ازدواج کنید؟
آنیدا_هست ولی زندگی من فعلا به اون ربطی نداره از طرفی قرار نیست بفهمه مگه نه؟
_یعنی میخوایی ازش پنهون کنی
آنیدا_آفرین عزیزم چه قدر باهوشی تو...آتی برو زود آماده شو به خدا منتظرت نمیمونما
romangram.com | @romangraam