#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_11

شاینا_شرکت ما چنتا شعبه داره اما شعبه اصلی و مرکزیمون اینجاست میشه گفت هیفده طبقس که البته سه طبقش در اختیار کارخونس و رییس کارخونه پسر آقای زرگرانه که ما به اون سه طبقه کاری نداریم

_پس یعنی اینجا بیست طبقس؟

شاینا_بله درسته درواقع عمو خواسته که اینطور باشه...بگذریم اونجور که از عمو شنیدم توی خارج بزرگ شدی و تحصیل کردی درسته؟

_بله من مهندسی کامپیوتر خوندم و دو تا ارشد دارم

شاینا_چه جالب چه گرایش هایی؟

_یکی گرایش به هوش مصنوعی و رباتیکز اون یکی هم گرایش مهندسی نرم افزار

آسانسور باز شد هردو پیاده شدیم و وارد طبقه ای شدیم که کاملا دیزاینش با طبقه اول فرق داشت

_ببخشید عموتون کی تشریف میارن؟

شاینا_تقریبا نیم ساعت دیگه

با هم وارد یه اتاق خیلی بزرگ و شیک شدیم که نشناخته و ندیده فهمیدم که اتاق رییسه روی یکی از مبل های مشکی چرم جا گرفتم و به این فکر کردم که چرا باید الکی نیم ساعت از وقتمو هدر بدم بهتره به کارای ماشینم برسم به شاینا که داشت با موبایلش حرف میزد نیم نگاهی انداختم

شاینا_نمیدونم الان کجایی؟...هوف باشه منتظرتم زود بیایی

موبایلمو برداشتم و با مکانیکی که شمارشو از همایون خان گرفته بودم تا هروقت ماشینم آسیب دید یه جا داشته باشم تا برای تعمیر ببرمش تماس گرفتم دیگه همه کارارو سپردم به خودش به خاطرهمین خیالم از بابت ماشین راحت شد

شاینا_چند سالته؟

_من بیست و شش سالمه

شاینا_یه سال از من بزرگتری

لبخندی زدم و سری به نشونه تایید تکون دادم به ساعتم نگاه کوتاهی انداختم تقریبا چهل و پنج دقیقه گذشته بود اما هنوز خبری از ارسلان زرگران نبود

در اتاق باز شد یه دختر که اصلا تیپش شبیه یه دختر سنگین و خوب نبود وارد اتاق شد

_عه به من گفتن رییس برگشته شرکت خواستم بهشون بگم کت امروزش خیلی بهش میاد


romangram.com | @romangraam