#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_107
مشکوک نگاه معنی داری به شیخ انداختمو گفتم:
_پس رقص من برای بستن این قرارداد کافیه؟
ویهان آروم کنار گوشم با حرص غرید:
ویهان_خفه شو آنیدا زر مفت نزن
شیخ_بله...قول خواهم داد
به سمت ویهان برگشتم و نگاه کوتاه سردی بهش انداختم اون چی از منو گذشتم میدونست که اینطور برام عصبی و رگ گردنی میشد؟ اصلا از اهداف من خبر داشت؟میدونست چرا قرارداد با شیخ انقدر برام مهمه؟فکر میکرد واقعا دارم برای شرکت اونو پدرش این کارو میکنم؟نه فقط به خاطر اینکه دستور همایون بود و باید این قرارداد بسته میشد یه طورایی همه چی از قبل برنامه ریزی شده بود و من فقط بازیگر این بازی های مسخره بودم
از روی مبل بلند شدم به سمت یکی از دخترا رفتم و ازش خواستم کمربند عربیشو دور کمرم ببنده اونم یه نگاه به شیخ انداختو تاییدو ازش گرفت کمربند دور کمرم بسته شد نگاهم فقط روی ویهان نشست که لیوان شربت توی دستش درحال خورد شدن بود
با شنیدن ریتم آهنگ دستامو بالا بردم اولین تکون دادن کمرم مصادف شد با خورد شدن لیوان توی دست ویهان چشمامو بستم و بهشون پشت کردم حرکاتمو تکرار کردم و هربار بیشتر از قبل سعی در دلبری و به تکون درآوردن صدای کمربند دور کمرم میشدم
یکی از آدمای شیخ به سمت ویهان رفت و دستشو با دستمال پاک کرد اما ویهان فقط با اخمای وحشتناکش بهم نگاه میکرد به معنای واقعی ترسناک شده بود به خصوص با اون چشمایی که هرکسو به طلسم و تبعیت از خودش درمیاورد
حرکت بعدیم مصادف شد با بسته شدن چشمای ویهان و فشرده شدن لباش روی هم نگاه تهدید آمیزی به سمت شیخ پرتاب کرد کم کم نتونست دووم بیاره از روی مبل بلند شد همین رفتارش کافی بود برای اینکه یه زنگ هشدار برای من باشه که سعی کنم آرومش کنم همین کارم کردم وقتی ویهان با قدمای محکم و لبای بهم فشرده شده به سمتم اومد منم با همون قر کمرم به سمتش رفتم روبه روش ایستادم دستمو روی شونش گذاشتمو با دلبری براش رقصیدم که باعث شد حالت چشماش یه جوری بشه که لرزش بدیو توی دلم انداخت
ویهان_تمومش...کن
_بازی تازه شروع شده خون آشام عزیز
بهش پشت کردمو به رقصم ادامه دادم آخرین ریتم آهنگ مصادف شد با حرکت آخرم لبخندی زدمو به شیخ نگاه کردم که لبخند تحسین برانگیزی روی لباش بود
با لوندی خاصی که توی راه رفتنم بود به سمتش رفتم قراردادو برداشتم و به سمتش گرفتم
_امضا کنید شراکتمونو تبریک میگم
شیخ_با کمال میل ولی باید بهم قول بدید یه روز فقط برای خودم برقصید
ویهان_آخه مرتیکه...
دستمو به معنای سکوت روبه ویهان بالا آوردم که باعث شد با خشم چنگی توی موهاش بکشه و بهم پشت کنه به سمت شیخ برگشتمو لبخندی به روش زدم
romangram.com | @romangraam