#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_104
پسره چشماش گرد شد که باعث شد ویهان ضربه آرومی بهم وارد کنه و باعث بشه خنده عصبیمو همچنان ادامه بدم
ویهان_همسرشون هستم با شیخ عبدالحمید رجبی کار داشتیم گفتن توی این هتل اقامت دارن
_بله درسته ایشون با خانوم صوفی قرار ملاقات داشتن
ویهان لبخند پر از حرصی زدو سری به نشونه تایید تکون داد
ویهان_بله منتها عرض کردم من همسرشون هستم لطفا هماهنگ کنید
_چشم حضور داشته باشید هماهنگ میکنم
ویهان سری به نشونه تایید تکون دادو منو دنبال خودش به یه گوشه دیگه کشوند بعد با حرص غرغر کرد
ویهان_ایشون با خانوم صوفی قرار داشتن عی گل بگیرن دم این هتل...
یکهو بقیه حرفشو خوردو عصبی دستی توی موهاش کشید دستمو از بازوش بیرون کشیدمو یکم با دست خودمو باد زدم
_حتی برای چند دقیقه نقش همسرتو باز کردن خیلی سخته...بلا به دور
ویهان_اینطوری نگو دلم میشکنه چون من عاشق اینم که همسر تو باشم
_ببخشیدا ولی نقشه شما بود
ویهان_چاره دیگه ایم داشتیم؟هیچ میدونی این یارو کیه و چه سابقه ای داره؟اومده برام توی هتلشم قرار گذاشته شیطونه میگه برم...
_استوب استوب
ویهان سرشو به سمتم چرخوند و بقیه حرفشو خورد منتظر بهم نگاه کرد منم در برابرش یه تای ابروم بالا پرید
_الان اینهمه جوش زدنت دقیقا به خاطر چیه؟مگه من چه صنمی با تو دارم که اینطوری برای من رگ گردنی میشی؟تو هنوز منو نشناختی نمیدونی چه قدر میتونم حیله بازو مکار باشم
ویهان دست به سینه مقابلم ایستاد
ویهان_که اینطور ببینم میتونی نظرشو جلب کنی بالاخره سرمایه این مرتیکه خیلی به کار شرکتمون میاد
romangram.com | @romangraam