#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_103
سردار_فکر کردی راحت از این بچه بازیات میگذرم؟تا به گوه خوردن نندازمت ولکنت نمیشم خانوم ریزه میزه
دستامو بالا آوردم محکم دستاشو چنگ زدم اما فایده ای نداشت چشمام تقریبا نیمه باز شدو از شدت درد ناله ای کردم یکهو سیلی توی صورتم خوردو هنگ به اطراف نگاه کردم که با چشمای گرد شده سردار روبه رو شدم
سردار_خوبی؟چت شد تو؟فکر کردم سکته کردی
چی شد الان؟این چرا قیافش یکهو انقدر تغییر کرد؟الان چرا لباش تکون میخوره اما صدایی ازش نمیشنوم؟داره مسخرم میکنه؟وا چرا دستاشو مقابل صورتم تکون میده؟
به سمت لیوان کنار پارچ روی میزش رفت وایسا ببینم الان میخواد با اون آب چی کار کنه؟
یکهو همه محتویات آب داخل لیوانو توی صورتم پاچید که باعث شد جیغی بکشم و دستمو مقابل صورتم بگیرم همون لحظه سردار جلو اومد دستشو روی دهنم گذاشت
سردار_شششش دختره دردسرساز...آروم...میخوایی بدبختم کنی
سردار به سمت در برگشت و نگاه نگرانشو به سمت من چرخوند هنوز دستش روی دهنم بود با ترس بهش نگاه کردم که یکهو چنگ زد به کوله پشتم انگار میخواست منو با کولم بگیره تا نیفتم زانوهام از شدت ترس و ضعفی که بهم دست داده بود شل شد محکم توی بغلش افتادم
سردار_چشماتو باز کن آتیلا...با توام
سردار با عصبانیت کولمو یه گوشه پرت کرد منو روی صندلی نشوند اما بیرمق تر از این حرفا بودم همون لحظه چشمام روی هم بسته شدو از هوش رفتم
پیج اینستا گرام نویسنده:
❥•✨kiana__bahmanzad✨❥•
✨آنیدا✨
_چه نسبتی با این آقا دارید؟
خنده مسخره ای کردمو نمایشی دستمو بین حلقه بازوی ویهان تنگ تر کردمو گفتم:
_اوم نسبت؟ بلا نسبت
romangram.com | @romangraam