#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_102

سردار_سلام استاد عزیز...یه مسابقه هست که به نظرم بهتره شماهم داخلش شرکت کنید بی شک رتبه اولو کسب میکنید...مسابقات انتخاب برترین خر سال...جوایز خوبی هم اهدا میکنن مثلا یه طویله با یونجه تازه از مزایای خوب این مسابقس...خیلی دوستون دارم بوس بای

سردار نگاهشو بالا آورد بهم نگاه کرد رنگم پریده بود و با ترس بهش نگاه میکردم

سردار_خیلی وقته فهمیدم دختر درسخون کلاسم نقشه های پلیدی برام میکشه...حتی پیج فیک اینستاتم دارم میدونی که کدومو میگم؟ همونیکه زیر یکی از پستام کامنت گذاشتی برای سردرد شاش سگ خیلی مفیده

دستمو جلوی صورتم گرفتم و بهش پشت کردم چرا همچین شد نکنه من دارم خواب میبینم هوم؟چه طور ممکنه فهمیده باشه همه اون خرابکاریا پشتشون من بودم؟یا حتی اکانت فیکمو از کجا شناسایی کرد؟منکه هیچ ردو نشونی از خودم به جا نذاشتم وای نامرو بگو اونو دیگه از کجا فهمید؟منکه داده بودم یه بچه کلاس دومی اون نامرو نوشت تا دست خطمو پیدا نکنه اما حالا...

سردار_میدونستید میتونم با این شیرین کاریاتون به راحتی از دانشگاه اخراجتون کنم؟چون قابل ذکره مدیر گروه بنده هستم

با چشمای گرد شده به سمتش برگشتمو هینی کشیدم

_چیییییی؟پس استاد امامی...

سردار_دوره ایشون تموم شد و حالا بنده مدیر گروه رشته معماری هستم

دوتا دستامو محکم روی سرم کوبیدم و روی صندلی داخل اتاقش آوار شدم سردار کاغذو تا زد و دوباره توی کشوی میزش گذاشت

سردار_خانوم صوفی دلیل این رفتارای بچگانتونو واقعا درک نمیکنم

_منم رفتارای سر کلاس شمارو درک نمیکنم

سردار از پشت میز بلندشد که باعث شد از شدت ترس بلرزم و محکم به صندلیم بچسبم

سردار_خانوم صوفی به نظرم بیایید یه بازی کنیم

روبه روم ایستاد به آرومی روی صندلیم کمی خم شد و صاف توی چشمام خیره شد

سردار_من چشم میذارم تا ده میشمارم شما هم از اینجا گمشو نظرت چیه؟

با ترس حسابی خودمو عقب کشیدم به آرومی سرشو به سمت چپ متمایل کردو با لحن آرومتری ادامه داد

سردار_یه پیشنهاد دیگم براتون دارم اینکه خودتون تغییر رشته بدید و از دانشگاه انصراف بدید

اشک تو چشمام حلقه زد دستش به سمت گردنم اومدو محکم توی دستای قوی مردونش گرفت فشار انگشتای قوی دستش دور گردنم بدجور داشت راه تنفسمو میبست


romangram.com | @romangraam