#سرنوشت_گلی_و_سرگرد_جذاب
#سرنوشت_گلی_و_سرگرد_جذاب_پارت_7
باز گفتم: من میرم اونطرف جاده سوار میشم برمیگردم. تو هم برو به کارت برس.
فقط نگام میکرد. ابروهای پر و مژه های مشکیش به هم رسیده بود. اخمش وحشتناک بود.
نفسشو یه جا خالی کرد و چرخید سمت فرمون: لازم نکرده خودم میبرمت.
_ نه بخدا چه کاریه، تو هم از کار و زندگیت میفتی، من خودم میرم.
ماشینو روشن کرد: به جهنم! همین مونده لنگ ظهری اینجا ولت کنم سوار ماشین هر خر و سگی بشی.
محبت کردنش بیشتر جررر آدمو درمیآورد.
_ من از اون دخترا نیستم سوار ماشین هر خر و سگی بشم.
نگاهم نمیکرد : آره تو فرشته ای.
کنایه اش ناجور حالمو بد کرد. خاک تو سر من که باید مینشستم توهیناشو گوش میدادم. بهم برخورده بود. بارها بخاطر حرف زدنای بیخودش دعوامون شده بود. با قهر گفتم: نگه دار لطفا... ( چیزی نگفت و حتی از سرعتشم کم نکرد، صدام بالاتر رفت) با توام.
romangram.com | @romangraam