#سرنوشت_گلی_و_سرگرد_جذاب
#سرنوشت_گلی_و_سرگرد_جذاب_پارت_52

با حرص دندونامو به هم فشار دادم. همیشه مثل سگ و گربه به هم میپریدیم اما زیر رفاقتمونم نمیزدیم.

حرفاش خواهی نخواهی منو تو فکر انداخت. هر چی باشه سرگرد آگاهی بود و نمیتونستم کتمان کنم که بیشتر از یه آدم عادی حالیشه... نکنه درست حدس زده باشه؟... خدایا نکنه محسن یه کاری دست خودش داده باشه؟ تو فکر رفته بودم که دستمو گرفت و راه افتاد: حالا اخماتو وا کن! نگفتم که بری تو فکر.

بازم مقاومت کردمو خودمو زدم به بیراهه ولی تو دلم رخت می‌شستند.

_ کی به حرفای تو فکر میکنه؟

تک خنده ای از رو حرص کرد: رو منم اینقدر غیرت داشته باشی کلامو میندازم به عرش.

بیشتر تو خودم رفتم. دست خودم نبود. شب به اون خوبی رو با حرفاش خراب کرد. وقتی دید زیادی رفتم تو خودم منو کشید سمت کافی شاپ... یه جای دنج با فضای شیک و دکور تیره و نورهای فوق ملایم. دیگه هر کار میکرد بیفایده بود. نمیتونستم از فکر محسن بیام بیرون. هین هم زدن قهوه ام شماره محسنو گرفتمو نتونست جلومو بگیره.

صدای محسن که تو گوشم پیچید طلبکار گفتم: محسن کدوم گوری رفتی؟ معلومه کجایی؟

نگاهم به قیصر بود که کفری سر تکون میداد. محسن با قلدری شاخ و شونه کشید: تو رو سننه... هنوز عقد نکردی آقا بالاسری میکنی؟ از این اخلاقای سگی نداشتی بی وقت به آدم بپری.

کوتاه نیومدم. اگه ریگی به کفشش داشت بهتر بود زودتر بفهمم: با کیا میگردی محسن؟ امروز چشات یه جوری بود... بهت میگم که نگی ما خریم نفهمیدیم... دور و بر کدوم دود و دمی که راه به راه گند میزنی پول لازم میشی.


romangram.com | @romangraam