#سرنوشت_گلی_و_سرگرد_جذاب
#سرنوشت_گلی_و_سرگرد_جذاب_پارت_51
_برا من فاز پلیس بازی درنیار قیصر, ولم کن برم. فکر کردی چه خبره؟ اجازه نمیدم پشت سر محسن هر چرندی رو بلغور کنی.
محکمتر نگهم داشت: به درک! اینقدرم خودتو نکش عقب دارن از تو سالن نگامون میکنن.
آروم گرفتمو و دست به سینه با اخم خیره سیاهی مطلق دوردستها شدم.
چشم از صورتم برنمیداشت. چند بار چپ چپ نگاش کردمو آخرش آروم بهش توپیدم: نگاه داره؟
_ قورباغه چندتا پا داره!
خندم گرفت: بی ادب! یعنی من قورباغه ام یا تو؟
با اخم پاشو کوبید نوک کفشم: الان از قورباغه هم زشتتری... دختره بی اخلاق!
لحنش خندمو کشدار کرد: زود خودتو نشون نده نظرم در موردت عوض میشه. هنوز اتفاقی بینمون نیفتاده
اخم کرد: برا من هر اتفاقی قرار بود بیفته افتاده دوباره تهدید کنی یه جوری اَتَکِتو پَتَک میکنم خودت بیفتی به عذر خواهی...
romangram.com | @romangraam