#سرنوشت_گلی_و_سرگرد_جذاب
#سرنوشت_گلی_و_سرگرد_جذاب_پارت_4
پنجه لای موهای خوش حالتش فرو برد و لب زد: هر چی تو بدی خوبه.
بی اراده خندم گرفت. یه جوری گاهی وقتا رفتار میکرد قلقلکم میشد. اخم کرد و نگاش از من عبور کرد.
_ درد!
بی ادبم بود. اهل ناز کشی نبود. مشتی حواله بازوش کردم: درد به دلت، بی ادب!
یه باره دستشو فشار داد رو شکمشو نالید.
پارت ۲
_ آخ! آخ! ...
طوری حرکتش جدی بود که ظرف غذا از دستم رها شد تو کوله و سمتش چرخیدم: چی شد؟!
romangram.com | @romangraam