#غرور_شیشه_ای_پارت_37
بعد از چند بوق صدای او را شنید گه می گفت :بله بفرمایید .
-سلام فرناز جان منم سودابه حالت چه طوره ؟
-سلام سودابه جان . توچه طوری ؟ من که خوبم چه کار کردی با درس ها ؟
-ای هنوز وقت نکردم که مرور شون کنم تو چی ؟ تونستی بخونی ؟
-اره یک کمی خوندم . راسی چه خبر از استاد گرامی چیزی نگفت ؟
-چرا بیشتر حر ف های مادرش نگرانم کرد و مطمئنم کرد که این درس رو افتادم .
تمام جریان را برای او تعریف کرد .
-پس با این حساب خدا به دادت برسه اما تو کاری به این حرف ها نداشته باش و درست رو بخون اون فکر می کنه که تو نمیتونی درست رو بخونی باید روشو کم کنی حالا هم به جای این ورّاجی ها بلند شو برو درست رو بخون .
-باشه ولی یک بار شد من زنگ بزنم و تو مثل ادم حرف بزنی ؟
-می گی ادم ولی من که فرشته ام .
-وای که تو از حرف کم نمی یاری . خداحافظ .
romangram.com | @romangram_com