#غرور_شیشه_ای_پارت_23
با خداحافظی سریع از انها جدا شد . فرناز در را بست . و سودابه با لحن شیطنت امیزی گفت :فکر نمیکنی این حرفها رو فردا هم می تونست بگه .
فرناز با ناراحتی تصنعی گفت :منظورت از این حرف چی بود؟
سودابه گفت :هیچی ولی فکر می کنم این تصادف غیر از ماشین ها یک چیز دیگر رو هم خراب کرده باشه .
-چی رو خراب کرده ؟ مشکوک شدی ؟
سودابه اشاره به قلب او کرد و گفت :قفل قلب شما رو خراب کرده . خانم خانم ها . فکر می کردم متوجه نگاه کامیار شده باشی . یعنی هنوز متوجه نشدی که این حرف ها بهانه ای بود تا با تو صحبت کنه ؟
فرناز در حالی که داخل خانه می شدن گفت :شوخی نکن سودابه . من که متوجه نشدم اصلا از کجا معلوم که چشمش تورو نگرفته باشه ؟
-خوب تو این قدر به فکر پوشاندن احساسات خودت بودی که متوجه اون بیچاره نشدی که داشت تورو با نگاهش قورت می داد . در ضمن اگه منظورش من بودم چرا داشت تورو با نگاهش می خورد ؟
-ولی سودابه این امکان نداره ؟
-همه چیز امکان داره از ما گفتن بود حالا بریم بخوابیم که بعد از این معاشقه ای زیبا یک خواب می چسبه
صبح با تاخیر از خواب بیدار و سریع حاضر شدن . فرناز با نگاهی به ماشین گفت:سودابه . ببین این ماشین بدبخت چه به روزش اومده . باید بدمش صاف کاری ؟
فرناز ماشین مادرش را روشن کرد و هر دو سوار ماشین شدند و از خانه بیرون رفتند .که کامیار و کامیاب را جلوی در دیدند .
romangram.com | @romangram_com