#غرور_شیشه_ای_پارت_21
می گم سودابه عجب اتفاقی بود . ولی ادم لج بازی بود نزدیک بود منو قورت بده .
-گفتم که یک کاری دستمون میدی . حالا هی منم منم کن که رانندگیم خوبه .
-ولی عجب جووونهای خوبی بودند.
سودابه با حیرت به او نگاه میکرد . تا به حال ندیده بود او از جنس مخالف تعریف کند . با همان حیرت گفت :فرناز ؟ تو که تا حالا داشتی باهاشون دعوا می کردی ببینم کلک نکنه یکیشون چشم تو گرفته ؟
-نه بابا . حرف ها می زنی ها منو چه به اون پسره ی دیوونه .
برای این که بحث رو عوض کند گفت :بیا غذا بخوریم که از دهن افتادند حالا دیگه باید گرم بشن
سودابه که از کلام اخر او پی به ماجرا برده بود کلامی نگفت . و به روبرو خیره شد .
بعد از شام درحال تماشای فیلم بودند که زنگ خانه زده شد .
فرناز گفت :این وقت شب کی می تونه باشه ؟؟
صدای جعفر باغبان را شنیدند :فرناز خانم . یک آقای جوانی اومدن با شما کار دارند .
romangram.com | @romangram_com