#غرور_شیشه_ای_پارت_20

همراه کامیار گفت :درست شنیدم . شما در همین کوچه ساکن هستید ؟

فرناز به چند خانه ان طرف تر اشاره کرد و گفت:بله اون خونه با نرده های نارنجی متعلق به ماست

کامیار با حیرت پرسید :یعنی شما دختر خانم بدیعی هستید ؟

فرناز گفت :بله مگه شما مادر منو می شناس ید ؟

-بله مادرم با ایشون رابطه دارند .ما هم تازه به این جا اومدیم . اون خونه روبروی خونه شما مال ماست

-چند وقت که اومدین ؟ من تازه شما را ملاقات کردم

جوان همراه گفت :کم سعادتی از ما بوده بنده کامیاب و این هم برادر جوشی من کامیار است . هر دو پزشک هستیم . بیمارستان می رفتیم . که این تصادف پیش امد و باید اعتراف کنم که در این تصادف هر دو مقصر بودیم .

فرناز گفت :من هم فرناز هستم . و ایشون هم سودابه دوستم هستند و از آشنایی با شما خوشوقتم . بابت ماشین هم متاسفم . کامیار خان هم اگر راضی باشن می تونن از ماشین مادرم استفاده کنند

کامیار که هنوز ناراحت بود با حرص گفت :لازم نیست از ماشین پدرم استفاده می کنم .شما خودتون به ماشین مادرتون نیاز دارید .

فرناز گفت :پس این کارت خدمت شما باشه تا خسارت ماشین مشخص بشه .

کامیار کارت رو گرفت و سریع سوار ماشین شد و کامیاب هم از ان ها خداحافظی کرد . و به سمت خانه حرکت کردند .

بعد هم سودابه و فرناز به خانه رفتند .

romangram.com | @romangram_com