#غرور_شیشه_ای_پارت_19


فرناز به خود امد و طبق معمول که اصلا دوست نداشت در این مواقع کم بیاورد از ماشین پیاده شد . سودابه که بر اعصابش مسلط شده بود هم پیاده شد

فرناز که فریاد ان جوان را دید گفت :آقای محترم . چتونه ؟ تصادفه دیگه پیش میاد خسارتتونو می دم .

ان جوان با ادایی گفت :خانم محترم . جلوی ماشین رو نابودی کردی و می گی خسارت میدم ؟ خواستم که ندی

در ان لحظه جوان همراه او هم از ماشین پیاده شد و خطاب به هم راهش گفت :کامیار . چرا شلوغش می کنی ؟ تصادفه پیش میاد .

-پسر ببین ماشین نازنینم نابود شد . حالا باید تا یک ماه توی تعمیرگاه بخوابه .

فرناز خطاب به همراه او گفت :اقا به ایشون بفرمایید این به قول خودشون یک ماه می تونن از یکی از ماشین های ما استفاده کنند . این که دیگه فریاد نداره .

کامیار با غیض گفت :فکر کردی ماشین قحطه که از شما ماشین بگیرم ؟ ولی برای این که از این به بعد حواستون به رانندگی تون باشه باید جریمه بشید همین جا بایستیم تا افسر بیاد .

سودابه گفت :اقا خواهش می کنم شما کوتاه بیایید دوست من که گفت خسارتتون رو میده این مدتی هم که ماشین در تعمیر گاه است قول میدم یک طوری جبران کنیم .

کامیار که انگار قصد اذیت کردن داشت گفت :لازم نکرده بخشش کنید . بهتره بعضی ها موقع رانندگی حواسشونو جمع کنند . حتما خانم . مهر گواهینامه شون تازه خشک شده درست نمی گم ؟

فرناز که به اوج عصبانیت رسیده بود گفت :اقا توهین نکنید ماشین رو ببرید تعمیرگاه منزل ما داخل همین کوچه است شماره تماس هم میدم تا هر چه هزینه اش شد با شما حساب کنم .

چشمش به ماشین خودش افتاد و گفت :ماشین من هم دست کمی از ماشین شما نداره


romangram.com | @romangram_com