#غرور_شیشه_ای_پارت_154

فرناز گفت :کجا غیبت زد ؟

-هیچی بابا . رفته بودم جواب خواستگارها رو بدم

سودابه گفت :مثل این که طرفدار زیاد داری ؟

-خب ما اینیم دیگه حیف که شوهر داری و گرنه همشو پیشکش می کردم.

فرناز لحظه ای انها را تنها گذاشت و با تلفن صحبت کرد و برگشت . بعد از دقایقی فرناز دلش را گرفت و شروع به ناله کرد .

-اخ .. اخ . . دلم سودابه به دادم بس دارم می میرم

سودابه با ناراحتی گفت :چی شده فرناز جان . توکه خوب بودی ؟؟ چرا یک دفعه این طوری شدی ؟

-نمی دونم از صبح پهلو م درد می کرد اما کم بود ولی حالا دردش داره منو میکشه

سهیلا گفت :سودابه باید ببریمش دکتر

-فرناز ادرس دکترتونو بده ببرمت اون جا

با راهنمایی فرناز به مطب کامیار رسیدند . فرناز در حالی که دلش را گرفته بود به همراه انها وارد مطب شد . فرناز به اتاق دکتر رفت و ان دو بیرون از اتاق به انتظار نشستند .

کامیار در را بست و گفت :دختر تو دیگه کی هستی ؟

romangram.com | @romangram_com