#غرور_شیشه_ای_پارت_153
-سودابه فکر می کنی درست باشه موضوع رو به سهیلا بگم ؟
-نمی دونم ولی بعید می دونم قبول کنه ازدواج کنه . اما یک نقشه باید بکشیم تا با هم اشنا بشن .
-اخه چه طوری با چه نقشه ای ؟
-بگو ببینم کامیاب مطبش رو راه انداخته یا نه ؟؟
-اره چه ربطی داره ؟
-اخه دختر خنگ . خب معلومه دیگه من یا تو خود مونو به مریضی میزنیم و بعد هم میریم مطب کامیاب . اون وقت اون دوتا با هم اشنا می شن
-دختر . عجب مخی . حالا چرا مطب می تونیم قرار کوه بذاریم .
-فکر نکنم کوه بیاد . ندیدی گفت همیشه با پژمان به کوه می رفتند ولی با مرگ او دیگه قید کوه رو زده . بیا همین الان نقشمون رو عملی کنیم .
-باشه قبوله . بذار اول کامیاب رو در جریان قرار بدم. البته از قبل یک چیزهایی در مورد سهیلا بهش گفتم
-پس پیش به سوی کامیاب و سهیلا
به در دانشکده که رسیدند سهیلا جلوی در بود
romangram.com | @romangram_com