#غرور_شیشه_ای_پارت_151


-فرناز داری شوخی می کنی . ولی اون که خیلی با وقاره

-نه بابا . این جور شو نگاه نکن یک بلایه که لنگه نداره . فقط جلوی غریبه ها بروز نمیده . اما اول باید از سهیلا شناخت پیدا کنم باید کمی صبر کنم

یک ترم به سرعت گذشت . یک ماه تا پایان ترم باقی مانده بود . در طی این مدت دوستی انها عمیق تر شده بود . حالا سهیلا در جریان زندگی سودابه قرار گرفته بود . سهیلا به سودابه گفته بود که هیچ وقت با عشقش لج نکنه .

سودابه هم گفت :ایا تو هم مزه عشق رو چشیدی ؟

-هم مزه ی عشق رو هم فراق . بذارید جریانو براتون بگم .

سودابه گفت :اگه ارومت می کنه بگو ولی با آرامش

-اره . بچه ها عاشق شدم . هنوز هم عاشقم . اون پسر یکی از همسایه هامون بود . این جریان مال چهار سال پیش بود . اون موقع من دبیرستان بودم . اون دانشجوی پزشکی . خوش قیافه و جذاب و خیلی هم مودب بود . با خواهرش دوست بودم توی همون رفت و امد ها روز رفتم خونشون . اون دفعه اون در را باز کرد . وقتی خواستم برم گفت :سهیلا خانم . خواهش می کنم به حرف هام گوش کنید .



اون موقع خبر نداشتم که پژمان منو دوست داره . فکر می کردم علاقه من یک طرفه است . بعد از کلی من و من کرد ن گفت :که به من خیلی علاقه منده و می خواد با من اینده رو بسازه البته اگر من هم راضی باشم . خنده ام گرفته بود . اخه یک دانشجوی پزشکی و همه بی زبونی . خلاصه همه حرف هاش رو زد و من هم مثل کسی که خجالت کشیده گفتم باید فکر کنم ولی در دلم قند اب می کردم . بعد از چند روز بهش جواب دادم . از ذوقش نمی دونید چی کار کرد . دستام رو گرفت و یک ماچ گنده کرد و گفت :باید صبر کنم تا درسش تمام بشه . من هم قبول کردم . از اون روز دنیا مال من شد . به بهانه مختلف برام کادو می خرید و گردش و تفریح می رفتیم . یک سال گذشت .یک روز که داشتم یک پسری مزاحم من شد که پژمان سر رسید و با اون پسر دعوا کرد . خیلی حسادت می کرد و بعد از ان دیگه منو کلافه می کرد . هی می پرسید با کی میری . ؟ با کی میای ؟ خلاصه دیگر صبرم تموم شد و یک روز جلوش ایستادم و دعوای سختی با هم کردیم . و اون روز از خشم یک سیلی زد تو گوشم من هم باهاش قهر کردم . هر چه می اومد طرفم قبول نمی کردم . تا این که یک روز تو خونشون به اتاق خواهرش امد و گفت :سهیلا جان . غلط کردم خواهش می کنم با من حرف بزن . دارم دیوونه می شم .

.دستام رو گرفت و گفت :سهیلا جان . من دارم می رم سفر خوب . فکرها تو بکن چون می خوام وقتی از سفر برگشتم بیام خواستگاریت

وقتی دید جواب شو نمی دم . دستام رو فشرد . دردم گرفت ولی لذت می بردم به چشماش نگاه کردم.


romangram.com | @romangram_com