#غرور_شیشه_ای_پارت_140
-بله من مهرداد توسلی هستم شما خانم امیری هستید ؟
-بله شما خودتون متقاضی جا به جایی هستید ؟
-بله راستش تا قبل از دیدن شما باورم نمی شد چون بعید است کسی دانشگاه به اون خوبی را رها کنه و باید توی این دانشگاه . ولی با اومدنتون باور کردم . حالا هم در خدمتون هستم . تا هر کاری که لازمه انجام بدم
-از فردا دنبال کارها بریم چون فرصت زیادی نداریم دو هفته دیگه کلاس ها شروع میشه
-شما مطمئن هستید که پشیمون نمیشید ؟
-بله مطمئنم . فردا توی دانشگاه می بینمتون .
بعد از یک هفته دوندگی کارها درست شد . حتی خودش هم باور نمی کرد . افشین در تمام این مدت کارهای او را پیگیری میکرد . روزی که متوجه شد سودابه موفق شده ناراحت شد ولی به رویش نیاورد . خانواده سودابه هم بعد از یک هفته تاخیر تصمیم گرفتم نقل مکان کنند .
سودابه در حال بستن جعبه ای بود که مریم خانم گفت :سودابه جان . تمامش کن خانم افشار ما رو برای شام دعوت کرده باید بریم اونجا
-خوش بگذره من نمیام
-سودابه جان . دخترم لج نکن اونها برای ما زحمت کشیدند
-عوض کار کردن شما بوده . در ضمن یک بار گفتم نمیام شما تنها برید بگید سودابه سرش درد می کنه . چی می دونم بگید مریضه
-نمی دونم والا من که توی کار شما ها موندم . هر کاری دوست داری انجام بده
romangram.com | @romangram_com