#غرور_شیشه_ای_پارت_139


کامیار با شوخی گفت :ببینم فرناز خانم منظورت از خبرمون کن این مون چه کسانی هستند ؟

-خب معلومه من و جناب عالی

-باز هم بیگاری شروع شد . سودابه خانم امیدوارم روز اسباب کشی تلفتنون بسوزه . یا این که اصلا اسباب کشی نکنید . اخه پسر تو حواست موقع رانندگی کجا بود که حالا زیر دست این دختر بیگاری نکشی

سودابه گفت :فرناز جان . شوهر تنبلی داری . لازمه روزی چند بار بره خرید تا از این تنبلی در بیاد

کامیار گفت :نه ..نه .. یک روز اسباب کشی کردن بهتره تا هر روز خرید کردن باشه میائیم . خبرمون کنید

-باشه حتما هر چند اصلا راضی به زحمت نیستم

بعد از چند روز یک نفر به خانه زنگ زد و خانم افشار جواب داد و لحظه ای بعد سودابه را صدا کرد تا به تلفن جواب دهد. سودابه به سمت تلفن رفت . افشین روی مبل نشسته بود و زیر چشمی او را نگاه می کرد . سودابه گوشی را برداشت و صدای جوانی از پشت خط شنید و بعد از صحبت کوتاهی قراری با هم گذاشتند . و سودابه گوشی را گذاشت .

افشین گفت :امیدوارم پشیمون نشی

سودابه گفت :نه .. چون دیگه عاقل شدم و اشتباهات قبلی رو تکرار نمی کنم .

از سالن خارج شد . روز بعد سودابه به محل قرار رفت وقتی به انجا رسید با جوانی با ظاهر آراسته رو به رو شد . رو به مرد پرسید .

-معذرت می خوام شما آقای توسلی هستید ؟


romangram.com | @romangram_com