#غرور_شیشه_ای_پارت_14
-کجا مادر ؟ حالا بیا تو کمی پیش ما باش بعد میر ی
-ممنون مادر . جایی کار دارم باید برم انشاالله یه وقت دیگه مزاحمتون میشم .
-این چه حرفیه مادر دیدنت همیشه باعث خوشحالی ما میشه . باشه حالا اصراری نمی کنم ولی حتما یه روز بیا دیدن ما .
فرناز به سمت سودابه رفت و گفت :سودابه جان و توهم استراحت کن مریم خانم مواظبش باشید خداحافظ
-خداحافظ دخترم سلام به مادر برسون
فرناز چند قدم رفت و بعد ایستاد و به سودابه گفت :راستی فردا . منتظر باش میام دنبالت بریم ثبت نام .
سودابه با سر تایید کرد و فرناز رفت . مریم خانم به چهره ناراحت سودابه نگاه کرد . کمی پی به ماجرا برده بود . با هم به خانه رفتند . سودابه گوشه ای نشست . به اطراف خانه شان نظری انداخت . خانه ای محقر ولی با صفا در گوشه ای از باغ . چشمانش به مادر افتاد .
مادر با ناراحتی و سرشار از سوال به او چشم دوخته بود .
سودابه گفت :مادر دخترت رو قبول می کنی ؟
-عزیزم . تو همیشه روی سرما جا داری . ولی چی شده که این حرف رو می زنی . از وقتی اومدی یک کلام نگفتی .
سودابه سکوت کرده بود . مادر با ناراحتی گفت :تو که خون به جی گرم کردی ؟ باز هم با احمد حرفت شده ؟ چرا با چمدونت اومدی ؟ تو که اهل قهر نبودی ؟
سودابه به صورت نگران مادر نگریست و ارام گفت :من ...من .. مادر من از احمد جدا شدم . یعنی طلاق گرفتم .
romangram.com | @romangram_com