#غرور_تلخ
#غرور_تلخ_پارت_28

صداي جيغ جيغوي هستي، تو گوشم پيچيد:

ــ بي شـــــــعور! حالا رو من گوشي رو قطع مي کني؟ بزنم نصفت کنم؟

_ تو که گوشيت رو خاموش کردي تکليف چيه؟ حرفت رو بزن. خوابم مياد!

_ اِ؛ نيلوفري! ازم ناراحتي؟

_ نبايد باشم؟! مي دوني چقدر نگرانت شدم بچه! حتي حاضر نشدي يه خبر بدي!

_ نيلوفر به خدا حالم بد بود وگرنه خبرش رو بهت مي دادم!

_ اين قدر بد که حتي يه پيامک ندادي؟

_ حالا که گذشته؛ ببخشيد. ناز نکن ديگه!

_ باشه؛ اما ديگه نبينم اين کارهات رو ها؟!

_ قولِ قول!

_ آفرين دخترکم! الآن بهتري؟

_ خوبم!

_ بيام، بريم بيرون؟

_ کجا؟

_ فردا که جمعه است، دانشگاه نمي بينمت! پس فردا هم مي ريم شمال!

_ اِ؟! خوش بگذره.

_ مطمئنم نمي گذره!

_ واسه چي؟ باز هم برديا؟

_ کاش فقط اون بود. يلدا هم هست. اَه؛ اَه!

_ سعي کن بهت خوش بگذره.

_ دخترکم؟

_ جان، مادر جان؟

_ بيام دنبالت بريم بيرون؟

_ الآن نه نيلو، هيچ حوصله ندارم!

_ مي خوام حقيقت رو بهم بگي.

_ حقيقتِ چي؟

_ ديشب!

_ اِ نيلو! باز تو پيله شدي؟ به خدا وقتش شد بهت ميگم! بهم فرصت بده.

_ چه فرصتي؟ تو که اين طوري نبودي. هر چي مي شد بهم مي گفتي!

_ باور کن بهت ميگم. بذار مطمئن بشم، ميگم!

_ باشه. ديگه اصرار نمي کنم.

_ قربونت برم من!

_ آقا ماني خوبه؟

_ چي شد يهو حال اون رو پرسيدي؟

_ همين طوري!

romangram.com | @romangraam