#قصر_متروکه_خون_آشام_پارت_32
ربکا با این حرفم ادای افراد خودشیفته را در آورد،هردو بر سر این کارش خندیدیم.
ربکا درحالی که من را با دقت نگاه کرد گفت:
+با این حال یه چیزی یادمون رفت.
ـ چی رو فراموش کردیم؟
چشمکی زد:خودت میفهمی.
سپس با صدای نغمه مانندش،صدا زد:
+آیان
با این حرف ربکا احساس یخ زدن به من دست داد،ربکا چه قصدی داشت؟
در کسری از ثانیه،آیان رو به روی ما ظاهر شد،تعظیم کوتاهی کرد.
romangram.com | @romangram_com