#قصر_متروکه_خون_آشام_پارت_30

***





ماریا:

در آینه‌ی اتاقم به لباسم نگاهی انداختم،خیلی زیبا بود.

لباسم آبی خوشرنگی بود که بالا تنه اش از جنس گیپور آبی کمرنگ و آستین هایش بلند بود ، با ظرافت یقه‌اش رو مدل دلبری دوخته بودند،یک کمربند الماس نما ظریف هم در قسمت پایین سینه میخورد.

دامن پیراهنم که به آن وصل بود از جنس ساری لطیفی است که روی آن با دقت،پولک دوزی کرده بودند و دنباله دار بود.

بی تردید عاشق پیراهنم شده بودم،آرایش صورت و موی من را ربکا به عهده گرفته بود.

اول که فهمیدم ربکا قصد درست کردن من رو داره،کمی تردید داشتم چون فکر میکردم قراره شبیه خون آشام ها یا یک چیز بدتراز اون بشم،اما وقتی درست کردنم تموم شد و با لرز جلو آیینه ایستادم،با دیدن خودم خیالم راحت شد.


romangram.com | @romangram_com