#قصر_متروکه_خون_آشام_پارت_13
-من چطورمیخوام خوب بشم؟همهی پزشکهایی که مخفیانه پیششون رفتم گفتن علاج نداره..یه علاجی داره که اونم عمله که فقط30%احتمال زندگی دارم..نمیتونم ریسک کنم..بفهم نمیتونم..
ربکا نفس عمیقی کشید،یکراهی وجود داشت که طبق گفته های بقیهی خون آشام ها میتوانست همهی بیماریهارا درمان کند،او باید این راه را امتحان میکرد..برای نجات دوستش و بخاطر قولی که به ماریا داده بود باید انجامش میداد..
+یک راه وجود داره..
آلیس با تعجب به ربکا نگاه کرد،با تردید پرسید:
ـ چه راهی؟
+اینکه از خون من بنوشی..
ـ چی؟
+میدونم برای انسان ها چندش آوره اما مجبوری بخاطر دخترت اینکار رو انجام بدی،تو نباید تنهاش بزاری به هیچ وجه!
ربکا به سمت میز رفت و چاقوی روی میز را برداشت..لبهی تیز چاقو را روی دستش گذاشت و سریع روی کف دستش زخمی عمیق ایجاد کرد سپس کف دستش را نزدیک دهان آلیس برد،آلیس مصرانه گفت:
romangram.com | @romangram_com