#قسم_میخورم
#قسم_میخورم_پارت_42
اون روز به دليل ناراحت بودن از دست ياسر درست متوجه منظور الشن نشدم ولي او چند روز بعد به خوبي منظورش رو باز كرد
اون روز يكي از خسته ترين روزهاي عمرم بود چون اوايل مهر بود ميزان كار كشاورزان بيشتر شده بود يك مورد شكستگي چند مورد افتادن از ارتفاع ......داشتيم عصر موقع تحويل پست داشتم از خستگي مي مردم كه ديدم الشن اومده بود انجا
- تو اينجا چي كار مي كني؟امروز كه روز شكار رفتن نيست؟
- سلامت كو دختر عمو
- ببخشيد سلام پسر عمو .حالا بي شوخي اينجا چي كار مي كني؟
- بايد با هم حرف مي زديم بايد
- خوب صبر مي كردي من مي رفتم خونه ميومدي با هم حرف مي زديم
- نه نمي شد
- چرا؟
- بيا بريم كنار رود تا بگم
romangram.com | @romangraam