#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_97

اراد:سلام صبح منم بخیر ممنون خوبم تو خوبی؟اصلابه حرفاش توجهی نداشتم فقط از فکر به این که اراد منو بؽل کرده

گذاشته رو تخت ؼرق در خوشی بودم انگار به خر رانی تی تاپ دادن که با صدای اراد به خودم اومدم

اراد:کجا سیر میکنی طناز؟

طناز:هیچ جا تو حالت خوب شد؟ دیدم داره با تعجب نگام میکنه

طناز:گردنتو میگم؟

اراد:اهان اره دست درد نکنه وااااااااا اراد تشکر جلل الخالق انگار حرفی یادش اومده برگشت طرفم و با اخم نگام کرد یا

حضرت فیل این چش شد من که چیزی نگفتم

اراد:ببینم تو چطوری تونستی رو اون کاناپه بخوابی هاااااان؟ اخه چرا نمیتونی پیش من بخوابی یعنی اونقدر ؼیر قابل

تحملم ؟ با دلخوری نگام کرد الهی من بمیرم که تو رو ناراحت کردم عشقم؟نمنه؟ عشقم ؟یا خدا خودمو بخ خودت سپردم

دیدم اراد با کلافگی گفت

اراد:سوال من جواب نداشت تو امروز چت شده طناز؟

طناز:نه به خدا تو اصلا نمیخوای رو این تخت بخوابی از چند ماه پیش که خریدیم فقط یه بار روش خوابیدی اونم دیشب

بود منم فکر کردم تو دوست نداری پیش من بخوابی به خاطره اون

اراد:تو بی خود فکر کردی چرا نباید دوست نداشته باشم از بعد از این که از شمال برگشتیم هر دومون روش میخوابیم منم

romangram.com | @romangram_com