#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_85
چشماش برق زد ست کامل فیروزه ای و ابی اسمانی و سفید بود همونو سفارش دادیم که گفتن عصر میفرستن خونه و پرده
هایی به همون رنگ سفارش دادیم که گفتن برای چند روز دیگه اماده میشه و میارن نصب میکنن به طرؾ خونه حرکت
کردیم و رسیدیم.
اراد:ارکم خانوم ؼذارو اماده کن من گشنمه و بعد سلام کرد .
ارام:سلام داداش چه زود اومدین اکرم خانوم و خاله نیستن رفتن بیرون ناهار هم نداریم من خودم گشنمه که اراد عصبی
شد.
اراد:پس تو تو خونه چیکار میکنی؟ یه کوفتی درست میکردی دیگه چند روز دیگه میری خونه شوهر اونوقت هیچی بلند
نیستی که ارام با بی تفاوتی گفت
ارام:واسه ؼذا و این جور چیزا خدمتکار میگیریم والسلام اراد زیر لب ؼر ؼر کردو رفت سراغ تلفن
اراد:چی میخورین سفارش بدم؟
طناز:هیچی خودم یه چیزی درست میکنم
اراد:نمیخواد اونوقت دیر میشه من دارم تلؾ میشم
طناز:حرؾ گوش کن تا تو دست و صورتتو بشوری و یه چرت بزنی من ؼذارو اماده میکنم که اراد قبول کرد و با ؼرؼر
رفت بالا منم رفتم اشپز خونه اول یکم از فریزر مرغ در اوردم بعد دیدم از دیشب برنج مونده برداشتم گذاشتم داغ بشه
romangram.com | @romangram_com