#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_76


صورتش خم شو جوری که لباتون مماس هم باشه تو هم طناز کراوات اراد بگیر و بکش طرؾ خودت اهان عالیه تکون

نخورین عالی شد حالا اراد بشین و طناز بشون رو پات و دستاتو دور کمرش حلقه کن وتو طناز به صورت اراد نگاه کن

و تو ارادسرتو یکم به طرؾ سمت چپ خم کن و به صورتش لبخند بزن عالیه بچه ها مرسی )وای خدا انگار عروس و

دوماد واقعی هستیم دلم گرفت که اینا فقط برای چند ماهه( حالا طناز تو بشین و اراد تو سرتو بزار رو پای طناز و تو

طناز انگشتاتو بکن تو موهای اراد اهان خوبه )وای خدا به ارزوم رسیدم( بالاخره دست از سر ما برداشت و ما لباسامون

عوض کردیم و من مانتو و شلوار پوشیدم و موهامو بستم و سارا گفت

سارا:فردا عکسا حاضره و ما به طرؾ بازار برای خریدن تخت واین جور چیزا حرکت کردیم.

"از زبان اراد"

دیگه از خرید کردن خسته شدم رو به طناز گفتم

اراد:طناز دارم از گشنگی میمیرم بریم رستورانی چیزی ؼذایی بخوریم فک کنم چون خودش گشنش بود موافقت کرد بعد

از خوردن ؼذا داشتم از خستگی میمردم که فک کنم فهمید

طناز:اراد برو خونه هم تو استراحت کن هم من یکم به خودم برسم من پذیرفتم )اخ الهی قربونت برم من که این قدر

درکت بالاست صبر کن ببینم من چی گفتم؟قربونت برم؟ای خدا من چم شده؟( وقتی رسیدیم خونه ارام جوری از طناز


romangram.com | @romangram_com