#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_75
داغ بود بعد از چند تا عکس مانتوی بنفش پوشیدم و اراد هم لباساشو عوض کرد بع از اون رفتم پیراهن که با سلیقه اراد
خریدم و پوشیدم و موهامو بازکردم همون طوری بود که میخواستم رفتیم بیرون دیدم اراد کت وشلوار مشکی با پیرهن
فیروزه ای پوشیده خیلی جیگر شده بود اونم ماتش برده بود که دیدم حرکت کرد اومد طرؾ من اون هر قدمی که میومد
جلود من یه قدم میرفتم عقب که خوردم به دیوار اراد اومد نزدیک تر وچسبید به من دستشو نوازش گونه میکگشید رو
گونم انگار حاش دست خودش نبود چشماش خمار خمار بود یک دفعه ای لباش و رو لبام گذاشت و نفس تو سینه من حبس
شد خیلی ملایم لبامو میبوسید ولی من عین ماست وایساده بودم ولی بالاخره اختیار از کؾ دادم و چشمام بسته شد و دستامو
دور گردن اراد حلقه کردم محو کارهای خاک بر سری بودیم که ربا صدای تیک از هم جدا شدیم اراد عین جن زده ها شد
دیدم بعله عکاس از این کار خاک بر سری عکس گرفت و با حنده گفت
سارا:ببخشید بی خبر بود ولی عاشقانه بود نمیتونستم از دست بدم حیؾ بود من از خجالت سرم تو لباسم رفت ولی اراد
زود به خودش اومد و عادی رفتار کرد سارا هم گفت
سارا:اراد جلو وایسا و تو طناز عقب اراد و دستاتو بزار روسینش اهان افرین خوبه حالا سرتو از کنار بازوش بیار
بیرون دوتا تونم لبخند بزنین )سعی کردم دستام نلرزه و چند تا ژست خاک بر سری بالای 24 سال گفت بعد رفتیم لباس
هامون عوض کردیم نوبت به اون پیرهن یاسمنی رسید پوشیدم رفتم بیرون
سارا:باباخوشگلا عکساتون تک میشه خیلی خب طناز تو روی اون مبل دراز بکش یکی از پاهاتو جمه کن اراد تو هم تو
romangram.com | @romangram_com