#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_74


اراد:بله؟

طناز:قضیه ی تخت اینا چیه ما که قرار نیست بخریم مگه نه؟

اراد:چرا قرار نیست بخریم ؟

طناز:مگه خاله چند روز قراره بمونه چند روزدیگه میره و ماهم از هم جدا میشیم دیگه که با این حرؾ اخمای اراد رفت

تو هم ولی چیزی نگفت

اراد:چند روز نه بگو چند ماه خاله وقتی میاد حدودا شیش هفت ماه میمونه منم از تعجب چشمام گرد شد و به بدبختی

خودم لعنت فرستادم رسیدی م به اتلیه حدارو شکر عکاس زن بود و گرنه عمرا اون لباسارو می پوشیدم به اتاق

راهنماییمون کرد اوال با این لباسا که من مانتوی شیری و اراد پیرهن شیری ست بودیم عکس بندازه که دختره گفت

عکاس:میخوام راحت باشم اسماتون لطفا بگین که اراد گفت

اراد:اراد و طناز عکاس لبخندی زد و گفت

عکاس:چه اسمای قشنگی منم سارا هستم خوشبختم ماهم لبخندی زدیم که سارا گفت

سارا:خب طناز بشین روی صندلی اراد تو هم کنارش وایسا و به صورتش نگاه کن ماهم همون کارو کردیم حالا هردوتون

پشت کنین بهم و دستاتون از کنار دین بهم لبخند بزنین همین که دستای اراد گرفتم انگار بهم برق سه فاز وصل کردن خیلی


romangram.com | @romangram_com