#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_69

پیش اراد سر صندوق فروشنده گفت

فروشنده:کدومشو میبرین خواستم بگم بنفش که اراد گفت

اراد:هردو برگشتم طرفش و با اعتراض گفتم

طناز:اِ یکیش کافیه که اراد اخم کرد منم کلا لال شدم بعد از حساب رفتیم شلوار وشال و کیؾ واسش خریدیم بعد رفتیم

سراغ لباس مجلسی خیلی خوشگل بودن ادم از همشون میخواست یه پیراهن مجلسی دیدم که گردنی بود و جلوش تا زانو و

عقبش دنباله دار با نگینای همرنگ خودش بود که زیباترش کرده بود که اراد گفت

اراد: میخوای امتحانش کنی؟ که تو خیالم گفتم شاید از این قشنگ ترش هم بود به خاطره همین گفتم

طناز: نه بگردیم بعد اونم قبول کرد همه ی مؽازه هارو گشتیم ولی مورد پسند واقع نشدند فقط از اون خوشم اومد داشتیم

از جلوی مؽازه اخر میگذشتیم که دیدم اراد وایساده دنباله نگاهشو گرفتم و رسیدم به یک لباس خوشگل خوسگل کم بود

واسه گفتن واقعا معرکه بود بلند بود هم گردنی و هم حلقه ای بود و وسط سینش کمی باز بود تا زیر زانو تنگ بود بعد

حالت پفی میگرفت رنگش هم فیروزه ای بود که با رنگ چشمام قشنگ میشد

اراد:چطوره؟ طناز:معرکست

اراد:پس بریم و دستمو گرفت و رفتیم تو پوشیدمش توتنم دیگه محشر میشد با رنگ چشمام خیلی میومد و اراد هم خوشش

اومد اونو حساب کردیم خواستم برم که اراد دستمو کشید و رفت همون مؽازه ی اولی و سایزمو گفت و اون لباس گرفت

romangram.com | @romangram_com