#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_62
ساسان:طناز بلند شو بریم که با این حرفش اخمای اراد حسابی رفت توهم و اونم بیاد طرؾ دیگم وایسه و اونم از این
طرؾ دست منو بکشه و من بدبخت اون وسط مثل توپ این ور و اون ور میشدم که ساسان گفت
ساسان:تو چرا داری تلاش میکنی اینو با خودت ببری؟ من پسر داییشم تو چیکارشی که نمیخوای ولش کنی؟اهان لوند حق
میدم بهت خودم سالهاست تو کفشم ولی اینبار دیگه نمیزارم از دستم بره و یک پوزخند چندشی زد و ادامه داد
ساسان:متاسفم اقا تهرانی و لی طناز مال منه و هر جوری شده به دستش میارم حتی...... که با داد من خفه شد پسره کثافط
اصلا فکر نمیکردم ساسان اینجور ادمی باشه طاها چطور تونست منو به این حیوون بسپاره؟
طناز:خفه شو ساسان خفه شو مگه من عروسکم که داری سرمن بحث میکنی من اصلا نمیخوام با تو بیام که داری تو
فکرت هم بستر شدن با من میبینی که دیدم خنده چندشی کرد و گفت
ساسان:با این حرفات منو بیشتر تحریک میکنی طناز کوچولو میدونی که من هر چی بخوام باید به دست بیارم تو مال منی
کسی نمیتونه تورو از من بگیره دایی فقط نگاه میکرد که اراد خفش میکرد
اراد:چرا هست یه نفر زود از تو اونو به دست اورده پس زیاد تلاش نکن که باعث شد ساسان دوباره عصبی شه
ساسان:منظورت چیه عوضی؟ که اراد با خونسردی که ازش تو این موقعیت بعید بود گفت
اراد:اون الان زن منه و تو هیچ ؼلطی نمیتونی بکنی که با این حرفش دایی و ساسان با تعجب نگاش کردن و بعد اراد حلقه
romangram.com | @romangram_com