#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_58
ماجرا خیلی خوش حالم که عقدش کردم خیلی از نقشم جلو افتادم میتونم برای همیشه نگهش دارم انکار نمیکنم من واقعا
دوسش دارم قبلا از این که بفهمم دختر اردشیره تو دانشگاه که دیدمش عاشقش شدم ولی وقتی یاد کاری که پدرش با من
کرد انتقام جای دوست داشتنو و عشق میگیره درسته اردشیر پدر واقعی طناز نیست ولی جونش به جون طناز بسته بود و
خیلی دوسش داشت طنازم همین طور بود هههههه دختره بیچاره از کجا میدونست که اونی که بهش میگه بابا و تکیه
گاهش میدونه پدرشو و تکیه گاهش ازش گرفته باید در اولین فرصت بهش بگم که اردشیر پدرت نیست که یک دفعه دیدم
پلکاش تکون خورد و من سریع برگشتم وچشمامو بستم چقدر زود نیم ساعت شد خب معلومه ادم وقتی محو زیبایی طناز
میشه همه چی یادش میره که دیدم صداش اومد
"اززبان طناز"
چشمامو بازکردم همه چی یادم اومد سریع اراد صدا کردم فک کنم اونم خواب بود
طناز:اراد؟
اراد:هوووم؟
طناز:ساعت چنده؟
اراد:ده چطور مگه؟
romangram.com | @romangram_com