#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_47

اراد:نترس باباجلوی این همه ادم کاریت ندارم کارای اصلیمون میمونه واسه شب نگران نباش با تعجب بهش نگاه کردم

دیدم لبخند خبیثی رو لباشه و تازه به عمق ماجرا پی بردم و به گه خوردن افتادم که منه بدبخت شرعا زن این هوس باز به

تمام معنا شدم و با ترس اب گلومو پایین فرستادم که لبخند اراد عریض تر شد بازم صدای نحسش

اراد:به فکر نرو قول میدم بهت خوش بگذره تو دیگه رسما زن منی یادت که نرفته ؟ که ارام نجاتم داد

ارام:زن داداش کجایی تو؟ یکمم مارو تحویل بگیر تو دلم قربون صدقش رفتم با یه لبحند که مصنوعی بودنش معلوم بود

گفتم

طناز:بله ؟

ارام:بیا این جا

طناز:بله

ارام:میگم چیزه ........ وااااا این چش شده ؟

طناز:چیه؟

ارام:خاله گفت بیا اتاق منم با اجازه ای گفتم و رفتم بالا رسیدم در زدم ارامم پشت سرم اومد

خاله خانوم :بفرمایید

طنازی:امری داشتید خاله جان ؟

romangram.com | @romangram_com