#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_46


ارام:عروس زیر لفظی میخواد اخه دختر خوب چرا میگی؟باید طرفای عروس بگن نه این که خواهر داماد بگه و داماد

بدبخت کنه شاید هم به خاطره بی کسیم احساس ترحم کرده اره همینه . که درکمال تعجب دیدم اراد از جیب کتش یه جعبه

مخملی دراورد اونو گذاشت رو میز و دومی دراورد که از جعبه اولی بزرگتر بود بازش کرد یه گردنبند خیلی ظریفو

خوشگل توش بود برداشت و بست به گردنم که ارام کل کشید دیوانست به خدا اراد فکر همه چیو کرده بود که بازم عاقد

گفت

عاقد:عروس خانوم حالا وکیلم؟ خودمو سپردم به دست خدا و با صدای لرزون گفتم

طناز:با اجازه بزرگترای جمع بله که اراد لبخندی زد که ازش بعید بود حتما به فکر نقششه که لبخند میزنه و جعبه رو

بازکرد که توش دوتا حلقه بود یکیش زنونه و یکیش مردونه اون دراورد دستم کرد وقتی دستش به دستم خورد برق

هزارولتی انگار بهم وصل کردن خیلی داغ بود وااااا چرا داؼه بعد از این که دستم کرد فهمیدم اراد خیلی خوش سلیقس

معلومه! اگه نبود منو انتخاب نمیکرد منم دیوانه ام اون منو مجبور و بای حفظ ابرو انتخاب کرد اونم برای دوسه روز نه

بیش تر که صدای خاله اومد

خاله:طناز دخترم تو هم حلقه رو دستش کن چرا ماتت برده ؟ منم حلقه رو برداشتم و سعی کردم دستم نلرزه ولی موفق

نبودم با لرزش دستام حلقرو انداختم تو انگشتش که صداشو شنیدم


romangram.com | @romangram_com