#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_45

اتاق نشسته بودم که اراد مثل گاو سرشو انداخت پایین اومد تو بعداً به من درزدن یاد میده

اراد: بلند شو بریم پایین عاقد اومده اون اخماتو وا کن

طناز:چرا گفتی ماهم دیگرو دوست داریم چرا عوض من حرؾ زدی هاااااان؟ که پوزخندی زد و گفت

اراد:نترس بابا دوروز صیؽه میشیم بعد بهم میزنیم ببینم نکنه فکر کردی من عاشقت شدم این حرفو زدم اره؟

طناز:همچین هم بی میل نیستی

اراد:بلند شو بچه طناز در خواب بیند پنبه دانه نشسته واسه خودش خیال پردازی میکنه بلند شدم و همراهش رفتم ارام با

خوش حالی داشت کل میکشید و خاله هم نگاه میکرد و اکرم خانوم هم داشت اسپند دود میکرد هههههه چقدر خوش حال اند

همیشه ارزو داشتم تو عروسیم این اتفاقا بیوفته الان من بی کس دارم به عقد یه شیطان صفت درمیام که از انسان بودن

چیزی نفهمیده فقط چند قدم با بدبختی فاصله داشتم و نمیتونستم کاری بکنم که صدای عاقد اومد

عاقد:صیؽه ی چند روزه بخونم؟

اراد:سه روزه و بعد صدای خطبه عقدی داشت میخوند میومد و منم به بدبختی هام که از امروز باید بکشم فکر میکردم و

ترسم ازاراد بیشتر میشد انگار خیلی تو خودم بودم که صدای عاقد نشنیدم و با صدا کردن اراد متوجه شدم

اراد:طناز؟طناز؟ کجایی؟ عاقد با تواِ

عاقد: عروس خانوم برای بار سوم وکیلم؟ همین که خواستم باز کنم بگم نه که ارام پیام بازرگانی شد

romangram.com | @romangram_com