#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_37
طناز:همچنین اکرم: بیاین تو بفرمایین اقا رفتیم تو که ارام اومد پیشم و گفت
ارام:خبریه داداش؟ به طناز اشاره کرد باهم اشتی کردین؟ زود باش بگو دیگه از این همه سادگیش لبخندی رو لبم اومد که
ارام جور دیگه ای معنی کرد خواست دهنشو بازکنه چیزی بگه که با حرفی که من زدم دهنش بازموند
اراد:اکرم خانوم طناز ازاین به بعد کارهای منو انجام میده کارهارو بهش بگو ولی اتاقش طبقه ی بالا کنار اتاق ارام رو به
روی اتاق من فهمیدی؟ ولی از اکرم خانوم صدا نیومد چون از تعجب دهنش بسته شده بود کلافه گفتم
اراد:اکرم حانوم کجایی تو؟
اکرم:بله اقا؟
اراد:فهمیدی چی گفتم ؟
اکرم :بله اقا
ارام:ولی داداش طناز که ........
اراد:چیزی نمیخوام بشنوم فهمیدی؟ و دهن ارامم بسته شد و رفتم تو اتاقم وقت ناهار بود که اکرم خانوم صدام زد
اکرم:اقا اراد بفرمایید ناهار حاضره ازش خواستم طناز و ارامم صدا کنه وقتی اومدن سلام دادن
طنازوارام:سلام سرمو بلند کردم سلام دادم همین که میخواستم سرمو بندازم پایین با چیزی که دیدم دهنم باز موند اصلا
فکرشو نمیکردم همچین دختر باشه به یک شال و سارافون مشکی که از ارام گرفته بود نشست پشت میز منم بی خیال
romangram.com | @romangram_com