#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_36


شده و ساخته شده که طرؾ جذب خودش میکنه خونه ی من حدود 1 هکتار زیر بنا داره و یکی از بزرگ ترین خونه های

تهران به حساب میاد رسیدیم خونه ارام خواهر خوشگلم پرید بیرون دستاشو باز کرده بود که بپره بؽلم ولی با دیدن طناز

جلوی در خشکش زد رفتم جلوش کلافه شدم از بس یه نگاه به من کرد و یه ناگه به طناز

اراد:ارااام بس کن دیگه چند سال منو ندیدی؟

ارام:دادا....... داداش...... این ....این که طنازه واااایییی خوش اومدی جیگرم و پرید بؽل طناز از تعجب دهنم باز موند

فکرشو نمیکردم اینهمه صمیمی باشن کلافه گفتم

اراد:بس کن ببینم ارام هر دوتاشون با تعجب نگام کرد منم بی خیال برگشتم طؾ خونه و اکرم خانوم که خدمتکاره خونه و

دایه ارام بود صدا کرد

اراد:اکرم خانوم اکرم خانوم

اکرم:بله اقا اومدم سلام اقا خوش اومدین و طناز هم به اکرم خانوم سلام کرد فکر نمیکردم اینقدر مودب باشه

طناز:سلام اکرم:سلام عزیزم خوش اومدی

ارام: خاله اکرم این همون طنازی که گفتم

اکرم:اِ طناز تویی: خوشبختم عزیزم ارام از تو خیلی تعریؾ کرده


romangram.com | @romangram_com