#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_35

ترسید اروم باهاش حرؾ زدم

اراد: بس کن دیگه به خدا حوصله ندارم فقط سرو تکون داد رسیدیم خونه با وحشت داشت به من نگاه میکرد

اراد:نترس بابا ارام خونست ولی باور نکرد از اون ادمایی که به من اعتماد نکنن بیزارم با حرص رفتم زنگ درو زدم که

ارام جواب داد

ارام:کیه؟

اراد:ارام بازکن منم

ارام:اِ داداش تویی ؟ مگه کلید نداری؟

اراد:بازکن دیگه فقط سوال میپرسه

ارام: باشه امروزم سگ گازت گرفته اَه از حرفش خندم گرفت ولی جلوی خودمو گرفتم برگشتم سمت طناز تا بره داخل

اراد:بیا برو تو حالا دیدی که خونه خالی نیست

طناز:ولی بازم بهت اعتماد ندارم

اراد:مجبوری دیگه ازادی برادرت دست منه میدونی که دندون قرچه ای بهم رفت که تو دلم اعتراؾ کنم از گستاخی این

دختر خوشم میاد رفتیم تو اصلا مثل اون دخترای ندید بدید نیست انگار به این جور خونه ها عادت داره هر چند اگه بابای

منم با پول حروم بزرگم میکرد و تو خونه های ویلایی بزرگم میکرد اینجور بودم نمیگم خونم قشنگه ولی جوری چیدمان

romangram.com | @romangram_com