#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_25
تو دلم شرو ع کردم به فش دادن )بی شخصیت کثافط عوضی و....( با صدای قاضی تازه از شوک درومدم داداشم به – -
مدت 3 سال محکوم شد ولی اگه رضایت بده حدودا شیش هفت ماه زندان میمونه با دستمالی که ساسان بهم داد تازه متوجه
شدم که گریه کردم برگشتم طرؾ اراد که به پاش بیوفتم دیدم یه پوزخند زد و رفت)سنگدل( داداش طاهام کلا داؼون شد
رفتم کنارش )چه عجب اینبار گذاشتن ببینمش(
طناز:داداشی ؟ سرشو بلند کرد و لبخند محزونی زد
طاها :جون داداشی؟ گریه نکن خوشگلم دلم میگیره هاااااا فقط مواظب مامان باش باشه فقط سرمو تکون دادم که به ساسان
گفت
طاها:ساسان داداش بیا؟
ساسان :جونم داداش؟ دیگه نمیدونم چی بهش گفت که ساسان گفت
ساسان:خیالت تخت فکر کنم مارو سپرد به اون سوار ماشین شدم دیروز مامان اورده بودن خونه تو ماشین رو به دایی
گفتم
طناز:دایی جون ؟
دایی:بله دایی؟
طناز:شما باید این خبرو به مامان بدی از دست من بر نمیاد
romangram.com | @romangram_com