#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_24


طناز:چته وحشی؟ پهلوم از بین رفت

ساسان:خوردی تموم شد مردم

طناز:خوردم؟ چیو خوردم مگه این جا خوردنی هست؟با چشم و ابرو به اراد اشاره کرد منم اصلا تو باغ نبودم

طناز:خب؟

اراد:ای کیو منظورش با نگات منو خوردی مورد قبول واقع شدم )خاک تو سرت طناز بگو چرا پوزخندش بیشتر شد (

طناز:همچین تحفه ای هم نیستی گربه های اشرافی ازتون بهترن با اون چشمات حالا جاتون خالی قیافه اراد و ببینید ساسان

که دیگه نگو سرشو انداخته پایین شونه هاش داره میلرزه با دندون قرچه ای که اراد رفت من اشهدمو خوندم بابا سوری

بابا ؼلط کردم . که صدامون زدن ای قربونت نجات پیدا کردم همین که وارد شدیم تازه بدبختییامون یادم افتاد بادم خالی شد

فتیم نشستیم

قاضی:متهم بیارید )متهم باباته بیشعور(داداشمو اوردن چشمام پر اشک شدکه دیدم ادار یه دونه از اون پوزخند خوشگلاش

زد ای بمیری الهی دورت بگردم داداشم ببین تو این چند روز چقدر شکسته شده ؟الهی درد و بلات بخوره تو فرق سر این

اراد کفاثط . طاها تازه متوجه ما شده بودذ خواست بیاد طرفمون که نزاشتن ای بمیرید همتون اون دستبندو بازکنین اراد با

دیدن این صحنه ها هر لحظه پوزخندش شدید تر میشده من نمیدونم این چه پدر کشتگی با ما داره فقط پول طلب داره همین


romangram.com | @romangram_com