#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_178
شهربازی بعد از اینکه رسیدیم پیاده شدیم من رفتم پیش اقام و ارام هم رفت پیش اقاش داشتیم میرفتیم که چشمم افتاد به
رنجر باذوق داشتم نگاش میکردم که طاها بادیدن من بلند خندید ولی اراد بود
طاها:این باز دیدش
طناز:بیاین بریم سوار شیم
اراد:این نه طناز
طناز:اِ اراد ضدحال نشو دیگه بیا بریم
اراد:گفتم نه یعنی نه لب و لوچه ام اویزون شد و لب پایینمو دادم بیرون که اراد اروم تو گوشم گفت ارد:درستش کن با
تعجب گفتم
طناز:چیو؟ باسر اشاره کرد به لبم و با شیطنت گفت
اراد:دیدی اینجا بی ابرو شدیم یه هین کشیدم و یه بی تربیت نثارش کردم خواست بره که مظلوم گفتم
طناز:اراد؟
اراد:بله با سر به دستگاه اشاره کردم پوفی کشید و رفت سمت بلیط فروشی و چهار تا بلیط گرفت بع از این که سوار شدیم
به چیز خوردن افتادم همیشه اینطوری بود سوار مشیدیم ولی عین چی میترسیدم بعد از اینکه پیاده شدیم رفتیم ترن اونجا
romangram.com | @romangram_com