#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_177
طناز:اراد من فقط تورو میخوام ادم میتونه تو خونه کوچیک تر هم راحت باشه
اراد:باشه هر چی تو بگی
طناز:ناراحت که نشدی؟
اراد:نه که نشدم راستی زنگ بزن ارام بگو به طاها گه بیاد اینجا عصر بریم بیرون
طناز:باشه میگم و زنگ زدم به ارام اونا هم استقبال کردن بعد از اینکه اومدن ناهار بین شوخی و خنده های طاها و اراد
خورده شد خدارو شکر کردم که دیگه کینه ای بین این دو وجود نداره بعد از خوردن چایی زدیم بیرون
اراد:خب کجا بریم؟
طناز:شهربازی دیدم چشمای اراد گرد شد
طناز:چیه؟ چرا اینجوری شدی؟
اراد:گفتی کجا؟
طناز:شهربازی که طاها خندید و گفت
طاها:بله اقا اراد خانوم کوچولوی شما عاشق شهربازی
ارام:منم شهربازی میخوام
طاها:بفرمایید بچه دوتا شد برو طرؾ شهربازی من و ارام اخ جونی گفتیم ومشؽول حرؾ زدن با هم شدیم که رسیدیم
romangram.com | @romangram_com