#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_171
طناز:چرا اتفاقا
ستاره:نههههههههه!!!!!!!! خندیدم وگفتم
طناز:ارههههههههه
ستاره:بابا ایول اقا اراد چطوری ازت گذشته عجب مردی؟
طناز:بعله دیگه شوهر ما تکه
ستاره:عقققققق
طناز:درد
ستاره:تو جونت
طناز:بی تربیت خواست چیزی بگه که منصور گفت که باید برن دیر وقته اونم اماده شد بعد از رفتن اونا طاها هم بلند شد
رفت بعدم رفتم بالا نشستم موهامو شونه کردم بعد خواستم زیپ لباس باز کنم که گیر کرد همون موقع اراد اومد تو ولی
چیزی نگفتم داشتم با زیپ کشتی میگرفتم که دست اراد نشست رو دستم و اروم دستمو پس زد و زیپ اروم کشید خواستم
برم عوض کنم که اراد دستاشو دور شکمم حلقه کرد و وسط کمرمو بوسید انگار به من برق وصل کردن بعد اومد سرشو
کنار سرم روی شونم گذاشت و گونشو به گونم چسبوند نیاز از چشماش میبارید ولی من میترسیدم )خدابگم چیکارت کنه
ستاره(تا حالا هم مردونگی کرده بود چیزی نگفته بود اراد بؽلم کرد و اروم گذاشت رو تخت و روی من خیمه زد اول
romangram.com | @romangram_com