#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_172
پیشونیمو بوسید و بعد چشمامو وبعد لبامو با ولع میبوسید و دستش روی بدنم حرکت میکرد میدونستم دیگه راه فراری
ندارم منم کم کم داشتم خودداری خودمو از دست میدادم که اراد لبشو کشید کنار و گفت
اراد:طناز اجازه بده باهم یکی بشیم به خدا دیگه طاقت ندارم قول میدم اذیت نشی چشماش پر از نیاز بود با تردید سرمو
تکون دادم که باز لباشو رو لبام گذاشت و لباسمو اروم از تنم در اورد و من امشب از دنیای دخترانگیم خداحافظی کردم
وبا عشقم یکی شدم و.............. صبح با احساس اینکه کسی دروبازکرد ار خواب بیدار شدم وقتی چشمامو باز کرم دیدم
اراد با موهای خیس کنار تخت من نشسته با یاداوری دیشب خواستم سیخ بشینم که زیر دلم و کمرمتیر کشید جوری داد زدم
فک کنم همسایه ها هم شنیدن و گریم گرفت اراد زود بؽلم کرد و سرمو بوسید
اراد:طنازم چت شد؟درد داری؟ با گریه گفتم
طناز:زیر دلم بدجوری درد میکنه ایییییی وبیشتر تو خودم جمع شدم اراد سریع بلند شد زنگ ده به ستاره گفت سریع
خودشو برسونه اینجا بعدم یک دست لباس تنم کرد و از رو تخت بلندم کرد با دیدن خونی که روی تخت بود خجالت کسیدم
اراد منو برد گذاشت اتاق سابق خودش و رفت بیرون از درد داشتم بالشت تو دستم فشار میدادم انگار داشتن زیر دلمو با
چاقو میبریدن دیدم اراد اومد و بؽلم کرد وپتو رو کشید روم
اراد:ببخشید گلم ببخشید نفسم همش تقصیر منه خره اگه جلوی خودمو میگرفتم این بلا سرت نمی افتاد بیحال بودم فقط با
romangram.com | @romangram_com