#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_165

طناز:نه بزار لباسامو عوض کنم

اراد:بزار کمکت کنم نتونستم مخالفت کنم ولباسای رویی هامو عوض کرد بازم دراز کشیدم و تو خودم جمع شدم دیدم اراد

بلند شد و موبایلشو برداشت که وقتی حرؾ زد فهمیدم ستارس

اراد:سلام دادا ببخشید مزاحم شدم گوشی بده زن داداش

اراد:زن داداش برو تو اتاق تا حرفامون منصور نشنوه بعد همه چیو براش توضیح داد که اراد رفت بیرون و بعد از چند

دقیقه اومد کنارم یکی از دستامو گرفت و با اون یکی موهامو نوازش میکرد اروم داشتم گریه میکردم که یه دفعه دردم

بدجوری شد که تو خودم جمع شدم و ناله کردم که اراد بؽلم کرد و تو گوشم گفت

اراد:اروم باش خانومی الان ارام واست نبات داغ میاره ارومت میکنه بعد جدی گفت

اراد:همیشه اینجوری میشی سرمو به نشونه اراد تکون دادم

اراد:از کی درد داری؟

طناز :از شروع مهمونی که اراد عصبی شد

اراد:تو اونقت الان بهم یگی درسته بهم نگفتی خوردی زمین فهمیدم مگه من ؼریبه ام مثلا من شوهرتم گریم بیشتر شد که

گفت:گریه نکن طناز اعصابم خورد میشه وقتی گریه میکنی که در زدن ارام کیسه اب داغ و نبات داغ داد وبدون هیچ

حرفی رفت بیرون اراد هم نبات داغ به زور همشو به خوردم داد چون زنجبیل توش بود حالمو بد میکرد بعدم اون کیسه

romangram.com | @romangram_com