#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_164


خواستم بلند شم که دستای اراد که دور کمرم بود مانع شد اروم صداش کردم

طناز:اراد میخوام برم دستشویی ول کن اونم ولم کرد داشتم به سمت در میرفتم که سرم گیج رفت ومحکم افتادم زمین که

اراد با صدای افتادن من از خواب بیدار شد یه دفعه چشمم رو من ثابت موند

اراد:طناز چیشده ؟صدای چی بود؟ و اومد پیشم چیزی نگفتم وفقط بیشتر اشک ریختم دیگه نمیتونستم درد تحمل کنم همیشه

همین طوری بود لعنتی اراد سریع دستشو دور شونم حلقه کرد

اراد:چیشده خوشلم؟چرا داری گریه میکنی؟نتونستم چیزی بگم فقط تو بؽلش بیشتر جمع شدم که صدای متعجبش اومد

اراد:طناز؟این خون چیه رو لباست بعدم منو به سرعت بلند کرد که زیر دلم بدجوری تیر کشید و من نتونستم تحمل کنم و

از درد جیػ کشیدم

طناز:ایییییی اراد و گریم بیشتر شد

اراد:چیشد طناز؟چرا داری گریه میکنی لعنتی؟ کجات درد میکنه؟

طناز:دلم زیر دلم دارم میمیرم اراد

اراد:زیر دلت و دلت پس این خ.......... طناز نکنه........نکنه تو عادتی اره؟با خجالت سرمو تکون دادم که اون بؽلم کرد

و خواست بزاره رو تخت که گفتم


romangram.com | @romangram_com